یادی از دوران مدرسه تا دانشگاه از خانم نعلبندی تا استاد خرمشاد

یادی  از دوران مدرسه تا دانشگاه و وزارت خانه  و خانواده و  و زندگی  ادامه دارد.

یادی از دوران دبیرستان  معلیمین خوب و نازنینی که به گردن من و تو من و شما

من و همه مدیران و بزرگسالان در هر رسته و شغلی که قابل احترام هستند .

معلمینی که معلم نبودند بلکه پدرت و مادرت بودند معلمینی که حق بر گردنتان دارند.

یادشان را با نور خورشید در هوای سر پائیزی و سنین خزان شده این عزیزان با درود

فرستادن بر این عزیزان معلم که به ما آموختند که چگونه بنویسم و بخوانیم وبدانیم.

معلمینی که به ما آموختند که من چگونه ما بشوم و ما چگونه  ما تر بشویم .

حال که آموختیم ما چگونه ما شدیم ولی خیلی از ماها  من شدیم و خود را در زیر

پوست شهر  بارسیدن به درجات عالی علمی و مالی و دنیوی خود را گم کرده ایم.

و همه من شدیم و در این منیت  شیطانی در شط   غرور و جاه طلبی راهمان را

گم  کرده ایم .

پس من بار دیگر من نمیشوم و ما می شوم و کوه و دریا  میشوم و عاشق همه

دلها میشوم و مینویسم.

سلام  ای سرزمین مادریم تکاب     

سلام  ای شهرم   تیکان تپه و سلام ای گالاجار عزیز

سلام ای دبستان آریا

و سلام ای کلاس اول

سلاماحمد آباد محله سینه

سلام بر مدرسه نوری و معلمانش

سلام بر تو ای روح بلند پدرم   محمد حسن رضوانی

سلام بر تو ای  عموی مادرم که با پدر بزرگمان عیسی

و مشهدی حیدر عمو  زمین  مدرسه نوری را به آموزش و

پرورش  وقف کردید ولی دیگر  نه از معلمین عزیزمان خبر داریم

نه نام تو مدرسه نوری بر مدرسه مانده  ۀیا حق است مدرسه ای که

وقف شده را از یادها برد  پس  سلام ای محله شرکت نفت

سلام   بر دبیرستان سعدی و راهنمائی شیز و مدرسه محمدیه

و سلام  بر کوچه  پس کوچه های تکاب که شما معلمین

و ما دانش آموزان سالها  کتابهایمان را با نخ یا کش می بستیم

و با کمی نان و پنیر و یا گوشت کوبیده شده  همان( ات پائی)

میومدیم مدرسه  یادت بخیر  استاد حسن وظیفه و  پاشائی عزیز

یادش بخیر اخمهایتان و لبخند هایتان و نمرات  20 و 10 و 2 و صفرتان

ای کاش دوباره کودکی بودیم نه ساله و در کلاس درستان  حاضر می شدیم.

سلام بر تو خانم نعلبندی  محترم

سلامتان میکنم و میگویم دستتان درد نکند  زمانی که

شعر  بابا       بابا    

بابا         آب          بابا    آب

هیچ میدوانی   خانم معلم اون لحظه که من این شعر رو از شما یاد

گرفتم   رفتم خونه و گفتم  سلام بابا  

من آب میخوام     گفت  پسر م چی شده چرا از من

از مادرت    گفتم خوب خانم معلم یاد داده   که بگم بابا   آب

بابا     نان    و کلی  خندیدیم      اما   اون روزای خوش ما با شما

و بابا  دیگه   نیست  زود رفت  و تند  بادی  که  بابا رو با خودش برد

و هنوزم  منتظرم  که بابا  بیاید  و ازش دوباره   آب  بطلبم   و نان  بخواهم.

آقای معلم  روح اله   جان ظریفی  یادت بخیر     واقعا   که من شرمنده تو شدم

امروز بیادت  افتادم    دوست خوب   پدرم    واقعا خاطراتت در منزلمان و منزل عمو.

...........................................................

معلمان  خوب و مهربانم   که زحمت مرا کشیدند  بار دیگر اسامی این اساتید را در ذیل می آورم.

علی    پاک   طینت

مرحوم     نصر الهی

مرحوم    روح اله ظریفی

مرحوم  حسن  باقریان  استاد ادب  و ادبیات  عزیز دلی که من به وجود نازنینش قبطه میخوردم

واقعا حسن آقا عزیز دل من  همیشه یادت  در دلم زنده هست  حیف خودت نیستی که با امیر

شوخی کنی بگی  بخندی خنده هایت و سگرمه هایت  و سبیل  پر پشتت و موهای چون  یال

شیرینت همچو  شیر که همیشه میگفتی امیر تو مودبی و زرنگ یادش  بخیر کسی جرات نداشت

در درس تو تقلب کند و من نمره اول بودم.  املا    انشا  و .................ادب را از تو آموختم.



شهید  حاجیانپور  حسن آقای عزیز یادمه  به نیکی از پدر م یاد میکردی وهمیشه از معلم خود میگفتی

حسن جان استاد شهید  تاریخ رو آموختی و فوتبال باهم بازی میکردیم مدرسه  قاسملو که شد الان

حاجیانپور یادش بخیر استاد به ما آموختی تاریخ را و اما خود تاریخ  ساز  شدی درود بر روحت و روانت شاد ای مرد معلم تاریخ ساز.



و مرحوم ...  غلامی  عزیز که در مدرسه نوری  معون مدرسه بود و با استاد واعظ  و دگیر دوستان 

همیشه   لبخندی از تواضع  می زد  .


و معلم عزیزمان  دوران پنج  ابتدائی  که   آقای ذبیح اله دشتی   زحمات زیادی  کشیدند و همکلاسیهای عزیزمان

منصور   خاکزاد  -  پرویز  عبادی  - نصرت اله  و صمد  محمد  پور  عزیز.  گلناری ها -  مقصودی  -  پلنگی  -

قنبر فرزین   -   زمانی   -    امانی  -  حقیقت  وحید  - کاوه تبریزی  - بهرام رضوانی  - اصغر پاکزاد  -

شهیدان - اصلان نوری -  مرحوم  ستار ژیانی  -  بهروز  جهانگیری  -  همایون  هاشمی -  حسن کثیری -  

عتباتی عزیز  -  شهید بهرام بیگدلو -  شهید عرب بدخشی -  دوست خوبم استاد خط  جمشید   یاری

استاد  خط عارف براتی - سید  موسوی - حسن رضویان - صفر حیاتی -


و معلم خوبمان  استاد انعامی عزیز که بعدها استاد  زبان شدند و یا بهنام خان رحمانی و عبد اله بهادری خوبمان

معاون مدرسه نوری  که ورزش هم برایمان انجام میداد مودب و منصف  و دوست  و یار دیرینه پدر.


معاون مدرسه  آریای عزیز  یحیی علیزاده و برادر گرامیش فتحعلی علیزاده که در کنار این عزیزان مشغول به تحصیل بودم


و استاد زبان دوران راهنمائی  عبداله  اسلامی عزیز  و رضا لطیف و ................ که زحمات زیادی برای من   حقر کشیدند.

و یا مرحوم جمشیدیان   مدیر مدرسه ما در شیز یا همان حاجیانپور   باغ     سل طین  و شلنگهای  اخلاقی عزیز

وقتی میامد همه بچه میترسیدند  ومی لرزیدند  واقعا  چه دوران خوبی بود 

استاد علوم تجربی   ناصر خان عارضی که همیشه  به من  سر کوفت می زد و خلاصه   بازم دوسش دارم  نه اندازه دیگر معلمان.

و حسین خان   جلالی    معلم نه فرمانده عملیات  سپاه   تکاب  که قران  میاموخت و همیشه لبخند و تبسم داشت .

استاد  عزیز اسلامی   معلم ادبیات و یادشان  بخیر باد 


و  استاد  مرحوم   فرخ    نصر الهی   که نام تقدیر  برایش در ایامی  گنجانده شد که موقع   سفر در  جاده قرخلو تصادف کرد.

و جان   به جان تسلیم مرگ   شوم شد   . یادت  گرامی باد.


استاد خوبم در ورزش و درس  پرویز  ساعتی عزیز که هم به ما نقاشی و اختلاط  رنگ و رنگ آمیزی یاد میداد و هم استاد کشتی بود

.واقعا  پهلوانی بی نظیر در عرصه  علم   و ورزش بود .


معلمین ریاضی که دوستشان داشتم ولی دل خوشی از این ریاضی  لعنتی نداشتم  . واقعا باز هم دستشان درد نکند  که به ما

حساب و کتاب و منها  و تفریق و ضرب  و جمع  و کسر  و جذر  رو یاد دادند  تا بتوانیم   زندگیمون رو خوب جمع کنیم و دوستهای خوب و

بد رو از هم  تفریق   کنیم  و

خوبیهای دوستان رو  جذر کنیم و گاها بیدها رو کسر و تقسیم  کنیم.

معلم و دبیر   علوم   تجربی  که کلی تجربه را به ما از زمین و آۀسمان  و آب  و هوا  آموخت  و کوه و دشت و بیابان رو  از ابرهای استراتوس

کومولوس   وزش  باد و طوفان  باد سنج و دما سنج گرفته  تا روزهای آفتابی پائیزی سوزان و زمستانهای خشک و سر و پر از  برف و بهار  بارانی

و گلهای زیبایش و تابستان خشک و گرم و سوزان  که چگون  زندگی کردن در این سر زمین ها رو آموخت.


و استاد مداحی  با لخنی تند و اما گاها لبخند بر لب که حرفه و فن رو برایمان تدریس میکرد و هراز گاهی  سیم کشی رو تخته   یک   پل  دو پل

پریز  و زنگ در و  کشیدن لامپ  و قطعات موتور ماشین   رو یادمان میداد   یادش   بخیر و دستش در نکند.


اما  معلمین ورزشمان   که به سختی و تلاش و مرارت  ما رو تشویق به ورزش میکردند    استاد  ویسی   شاهیندژی عزیز معلم ورش

دوران ابتدائی  و راهنمائی    استاد    پرویز علی  یا همان بهروز درویش نژاد که خود  نابغه کشتی و فوتبال و والیبال و تنیس و دو میدانی بود.

و زمانی هم  فتوحی  که ورزشکار نبود ولی با تصور به اینکه معلم ورزش کم بود معلم ما شد .  و یک  سیلی محکم  هم در زمان ورزش  به ما زد.


یادشان   گرامی  باد اگر  شهید و یا مرحوم شده اند    .

و آنان  که هستند و زنده و حی  و حاضر  من رضوانی  امیر   دعایشان  میکنم   و از راه درو  دستشان را میبوسم  و میفشارم و همیشه

برایشان آرزوی  سلامتی میکنم و میگویم استاد من همیشه شاگرد شما هستم و خواهم بود.

 

ادامه دارد  تا  بعد......................................

 


 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:, | 9:58 | نویسنده : رضوانی |